سلام خسته نباشید
من یه دختر 24ساله هستم
نمیدونم چطور حالمو توصیف کنم فقط اینو میدونم که اگه از بین بردن خودم گناه نبود حتما این کارو میکردم
مدت هاست که نمیتونم بخندم شوخی کردن از خاطرم رفته داعم احساس گیجی دارم و خیلی وقتا صحبت اطرافیان رو متوجه نمیشم و احساس حماقت بهم دست میده
درحالیکه من همیشه به قوی بودن حافظم معروف بودم
همه چیز برام دلگیره روزامو با خوابیدن و شبها رو با گریه کردن سرمیکنم
غذامو دست نخورده میریزم دور اشتها ندارم و این باعث شده بدنم خیلی نحیف بشه با 24 سال سن و 162 سانت قد وزنم 40 کیلو هست
به شدت احساس تنهایی میکنم یه مدت تو مجازی برای اولین بار با پسری اشنا شدم که ایشون هم نه تنها درمان نشد بلکه دردامو هم اضافه کرد نمیتونم توهین هاشو فراموش کنم به شدت احساس سرخوردگی و دوست نداشتنی بودن میکنم
حس میکنم کل غم های عالم تو دل من ریختن بروانشناس مراجعه کردم گفتن افسردگیت شدید هست
یه مدت حالم بهتر بود تا اینکه دیگهه نرفتم
الان خیلی حالم بد هست فوق العاده احساس خستگی میکنم دوست دارم زندگیم همین جا تموم بشه دیگه توان ادامه دادن ندارم
دیگه هیچی برام نمونده
یعنی این کل سهم من از دنیا بود؟منی که بی استعداد نبودم کلی رویا داشتم
من فقط یه ارزو داشتم که اونم نشد یعنی سهم زیادی بود؟ارزوم این بود که تو یه رشته ی خوب تحصیل کنم عاشق داروسازی بودم دوست داشتم برم سرکار مستقل باشم ولی چی شد تبدیل شدم به ی ادم ضعیف چیزی که همیشه متنفر بودم ازش
فقط میتونم به حال و روزم گریه کنم...